یه سیزده بدر به یادموندنی
عزیزه دلم سیزدهم فروردین سال 90 هم یه سیزده به در متفاوت و به یادموندنی بود ، چون خاله لیلا کمرش درد میکرد و نمیتونست بیاد پارک ماهم تصمیم گرفتیم سیزده به در بریم خونه خالینا و اونجا دور هم باشیم ، آخه پسر گلم دور هم بودن از همه چی مهمتره ، اون روز تو حسابی آتیش سوزوندی ، میز پذیرایی رو برداشته بودی و هل میدادی رو پارکت خونه باهاش ماشین بازی میکردی ، آجی مونا و آجی مهسا آش دوغ آماده کرده بودند ، عمو حسین و عمو وحید و بابا هم رفتند بالا پشت بوم خونه خالینا و جوجه آماده کردند ، خاصه که حسابی خوش گذشت ، عصری هم رفتیم پارک و بازی کردیم ، با عمو وحید و آجی مونا و آجی مهسا ، داداش متین ، دایی اکبر رفتیم بوستان جانبازان ، تو خیلی دوست داشتی بدمینتو...
نویسنده :
مامان مهراد
19:32